From Latvian by Viļņa Zariņa

1

1

تائويي كه بتوان آن را بر زبان آورد
تائوي جاودان نخواهد بود.
نامي كه بتوان آن را ذكر كرد
نامي ماندگار نخواهد بود.
آن چه نمي توان برايش نامي نهاد حقيقت جاويد است.
رها از آرزوها مي توان اسرار را درك كرد.
در بند آرزو تنها مي توان جلوه ها را ديد.
اسرار نهان و جلوه ها عيان
هر دو از يك منبع اند.
اين منبع را تاريكي ناميده اند.
تاريكي در تاريكي؛
دروازه ي ورود به دنياي شناخت.

Dao, ko iespējams apjēgt,
Nav mūžīgi esošais Dao.
Vārds, ko iespējams pateikt,
Nav mūžībai sacītais vārds.
Debess un zemes sākumu vārdos nevar izteikt.
Vārdos izsakāmais ir visu radību māte.
Tas, kas no iekāres brīvs, nojauš to dzļāko jēgu.
Tas, kam ir iekāre, zin tikai pieredzēto.
Abiem tiem cēlonis viens, vien vārdi un izpausmes šķiras.
Kopīgo abiem dēvē par slēpto, par to, kas nav jutekļiem tverams.
Tas, kas apslēpts zem slēptā , ir vārti uz dziļāko jēgu.

2

2

وقتي مردم برخي چيزها را زيبا مي دانند
چيزهاي ديگر زشت مي شوند.
وقتي مردم بعضي چيزها را خوب مي دانند
چيزهاي ديگر بد مي شوند.
بودن و نبودن يك ديگر را مي آفرينند.
سخت و ساده يك ديگر را پشتيبانند
بلند و كوتاه يك ديگر را تعريف مي كنند.
پستي و بلندي به يك ديگر وابسته اند.
قبل و بعد به دنبال هم مي آيند.
بنابراين فرزانه
بدون انجام دادن كاري عمل مي كند
و بدون به زبان آوردن كلمه اي آموزش مي دهد.
اتفاقات رخ مي دهند و او به آن ها اجازه ي روي دادن مي دهد؛
موارد مختلف ناپديد مي شوند و او به آن ها اجازه ي از بين رفتن مي دهد.
او دارد، بدون آن كه مالك چيزي باشد،
عمل مي كند، بدون آن كه انتظاري داشته باشد.
وقتي كارش به اتمام مي رسد، آن را فراموش مي كند.
به همين دليل براي هميشه جاويد باقي مي ماند.

Tad, kad iesāka atzīt, ka skaistais ir skaists,
Pamanīja, ka pastāv neglītais.
Tad, kad iesāka atzīt, ka labais ir labs,
Pamanīja, ka pastāv nelabais.
Esošais neesošs kļūst, kā nav, tas gūst esamību.
Grūtais un vieglais viens otram priekšnosacījums.
Garais un īsais viens otram dāvā veidu.
Augstais un dziļais viens otram salīdzinājums.
Skaņas un toņi cits citu noskaņā saista.
Agrāk un vēlāk viens otram ir turpinājums.
Apskaidrotais bez rīcības visu paveic.
Mācību viņš sniedz klusēdams.
Visas būtnes tiecas gūt piepildījumu,
Un viņš sevi tām neatrauj. Radot viņš nepiesavina, darinot nepatur.
Paveicis, nekavējas pie padarītā.
Tieši tādēļ, ka neko nepiesaista,
Viņu neviens neststāj.

3

3

اگر مردانِ بزرگ را بيش از اندازه ارزشمند شماريد،
مردم عادي كوچك شمرده مي شوند.
اگر دارايي خود را بيش از اندازه عزيز داريد،
دزدي ميان مردم رواج پيدا مي كند.
فرزانه با خالي كردن ذهن مردم
آن ها رهبري مي كند
و با تضعيف جاه طلبي ها
و تحكيم اراده شان
درون آها را غني مي سازد.
او به آن ها كمك مي كند
تا از دانسته ها و آرزوهاي خود خالي شوند
و در كساني كه تصور مي كنند مي دانند سردرگمي به وجود مي آورد.
بي عملي را بيازماييد،
و هر چيز در جاي خود قرار خواهد گرفت.

Ja augsti necienītu gudro vārdus,
Tad tautas vidū strīdi neceltos.
Ja dārgi nevērtētu retās mantas,
Tad tautas vidū zagļi nerastos.
Ja nerādītu to, kas uzbudina,
Tad sirdīs alkatība nemostos.
Šādu kārtību ievēro apskaidrotais.
Viņš ļaužu sirdis dara tukšas, kuņģus pilnus,
Viņš ļaužu dziņas dara vājas, kaulus stiprus,
Lai tautai zināšanu nebūtu, nedz vēlmju,
Bet tie, kas zina, bītos rīkoties.
Un, ja no piepūles var izvairīties,
Tad viss nostājas savā vietā.

4

4

تائو به چاه مي ماند؛
مي توان از آن استفاده كرد ولي هرگز تمام نمي شود.
همانند خلأ بي پايان است؛
پر از امكانات بي شمار.
نهان است و هميشه حاضر.
نمي دانم چه كسي آن را به وجود آورده؛
از خدا هم قديمي تر است.

It visu sevī ietver Dao,
Bet, visu veidojot, tas neizsīkst,
Ir bezgalīgs tā dziļums, pirmssākums tas esošajām lietām.
Viņš tajās savu caurspiedību mīkstina.
Un savu virmojumu tajās remdina.
Viņš savu mirdzējumu lietās apvalda.
Viņš paliek vienībā ar savu radījumu pīšļiem.
Nav saredzams, bet visur darbojas.
Nav zināms man, ka būtu viņš kam dēls.
Par parādību pirmtēvu viņš senāks šķiet.

5

5

تائو از كسي جانب داري نمي كند؛
خوب و بد هر دو از آن به وجود آمده اند.
فرزانه از كسي جانب داري نمي كند:
او به پرهيزكاران و گناهكاران هر دو خوش آمد مي گويد.
تائو به ني مي ماند؛
خالي است ولي قابليت هايش بي عدداند.
هرچه بيشتر آن را بكار بريد، بيشتر قابليت هايش را مي شناسيد؛
هرچه بيشتر درباره اش صحبت كنيد، كمتر مي شناسيدش.
در مركز باقي بمانيد.

Ne mīlu pret radībām izjūt daba:
Kā salmu suņi tai radības ir,
Ne mīlu pret ļaudīm jūt apskaidrotais:
Kā salmu suņi tam cilvēki ir.
Vai telpa, kas debesis nošķir no zemes,
Nav līdzīga kalēja plēšām?
Tā tukša, bet bezgala bagāta.
Tā virmo, un viss tajā izmainās.
Pat ilgstošās runās to nevar izteikt.
Tās dziļumu var tikai nojaust.

6

6

تائو را مادرِ بزرگ مي نامند؛
خالي ولي تمام ناشدني.
كلماتي بي شمار از آن متولد مي شود.
هميشه درون شما حاضر است؛
هرگونه كه بخواهيد مي توانيد به كارش گيريد.

Ielejas tukšība pastāv vienmēr.
Tā ir apslēptā spēja būt mātei.
Mātišķības izejas vārti
Zemei un debesīm saknes ir.
Tās liegā virmojumā nekustas no vietas,
To darbošanās mūžam neapsīkst.

7

7

تائو بي نهايت و جاويد است.
چرا بي نهايت است؟
هرگز به دنيا نيامده است؛
بنابراين هرگز نمي ميرد.
چرا جاويد است؟
آرزويي براي خود ندارد؛
بنابراين در دسترس همه ي موجودات است.
فرزانه هميشه در آخر مي ايستد؛
به همين دليل از همه جلو تر است.
به هيچ چيز وابستگي ندارد؛
به همين دليل با همه چيز يگانه است.
چون خودش را رها كرده،
به تمامي راضي و خوشنود است.

Mūžīgi debesis pastāv un ilgstoši – zeme.
Cēlonis zemes un debesu mūžīgai esamībai
Tas, ka tās nepastāv sevis labad.
Tādēļ tām ilgstoša dzīvība dota.
Tā arī apskaidrotais:
Sevi pašu viņš noliek aiz citiem
Un izrādās citiem priekšā.
Viņš nesaudzē sevi
Un izrādās saudzēts.
Vai gan ne tādēļ,
Ka sevi viņš novārtā pamet,
Tas, kas ir viņa, gūst pilnību?

8

8

خوب همانند آب است،
بدون تلاش همه چيز را سيراب مي كند
و جمع شدن در پستي را هرگز حقارت نمي شمارد؛
بنابراين همانند تائو است.
نزديك به زمين زندگي كنيد.
هميشه ساده بيانديشيد.
در مشاجرات، عادل و بخشنده باشيد.
در حكومت، سعي در فرمانروايي و تسلط نداشته باشيد.
در كار، آن چيزي را انجام دهيد كه از آن لذت مي بريد.
در زندگي خانوادگي، هميشه در دسترس و حاضر باشيد.
وقتي از اين كه خودتان هستيد خوشنوديد
و از رقابت و مقايسه دست كشيده ايد،
همگان به شما احترام مي گذارند.

Ūdenim līdzīga augstākā labestība.
Ūdens labestība ir derēt visām būtnēm, neapdraudot tās.
Vietās, ko cilvēki noniecina, ūdens sastopams.
Tādēļ tik tuvs tas ir Dao.
Apskaidrotais rīkojas gluži kā ūdens.
Dzīvojot labestību pauž atrašanās vietā.
Domājot labestību izpauž dziļumā.
Dāvājot labestību izpauž savā mīlā.
Runājot labestību patiesībā pauž.
Pārvaldot tas labestību izpauž kārtībā.
Darbojoties labestību varēšanā pauž.
Rīcībā tas labestību izpauž, zinot īsto laiku.
Kas sevi neizceļ,
Tas netiks pelts.

9

9

كاسه خود را بيش از اندازه پر كنيد؛
لبريز مي شود.
چاقوي خود را بيش از حد تيز كنيد،
كند مي شود.
به دنبال پول و راحتي باشيد؛
دلتان هرگز آرام نمي گيرد.
به دنبال تاييد ديگران باشيد؛
برده آن ها خواهيد بود.
كار خود ر انجام دهيد، سپس رها كنيد.
اين تنها راه آرامش يافتن است.

Ja to, ko paturēt vēlas, pilda malām pāri,
Tas nesaglabāsies.
Ja to, ko ikdienā lieto, trin pārmērīgi asu,
Tas drīz tiks sadeldēts.
Kas lielu telpu ar zeltu un dārgakmeņiem pilda,
Tas nenosargās to.
Kas, dižciltīgs būdams un bagāts, vēl atļaujas kļūt kundzisks,
Tas nelaimi sev gatavo.
Ja, uzdevumu veicis, darītājs paiet malā,
Tad Dao ir izpaudies.

10

10

آيا مي توانيد ذهنتان را از پرسه زدن باز داريد
و آن را به يگانگي ابتدايي - با هستي - باز گردانيد؟
آيا مي توانيد بدنتان را همانند نوزادان دوباره نرم و انعطاف پذير كنيد؟
آيا مي توانيد ديد دروني تان را پاك كنيد
تا چيزي جز نور نبينيد؟
آيا مي توانيد ديگران را دوست بداريد
و آن ها را بدون تحميل خواسته هاي خود راهنمايي كنيد؟
آيا مي توانيد در برخورد با مسائل مهم و حياتي زندگي هيچ دخالتي نكنيد
و اجازه دهيد آن چه بايد، رخ بدهد؟
آيا مي توانيد از ذهن خود دست بكشيد
و بدون دخالت ذهن درك كنيد؟
داشتن بدون احساس مالكيت،
عمل كردن بدون انتظار داشتن
و راهنمايي كردن بدون سعي در حكم راندن
فضايل عالي محسوب مي شوند.

Kas garu gaismojošu vērš, lai vienoto tas jaustu,
Tas spēj no nesaskaņām vaļā tikt.
Kas sevi lokanu un kautru dara,
Var atkal kļūt kā tikko dzimušais.
Kas izjūtas spēj attīrīt un skaidrot,
Tas var no savām kļūdām vaļā tikt.
Kas ļaudis mīl un izprot savu zemi,
Tas daudz ko paveic, ļaudīm nezinot.
Vien tad, ja debess vārti spēj būt atvērti vai slēgti,
Tie apskaidrībā ieņemt var.
Drīkst tikai tas, kā skatam apslēpts nepaliek nekas,
Bez zināšanām būt.
Radot un barojot,
Veidojot nesagrābt,
Darinot nesaistīt,
Vairojot nepakļaut:
Tāds ir visdziļākais De.

11

11

براي ساختن چرخ محور ها را به هم وصل مي كنيم
ولي اين فضاي تهي ميان چرخ است
كه باعث چرخش آن مي شود.
از گل كوزه اي مي سازيم،
اين خالي درون كوزه است
كه آب را در خود جاي مي دهد.
از چوب خانه اي بنا مي كنيم،
اين فضاي خالي درون خانه است
كه براي زندگي سودمند است.
مشغول هستي ايم
در حالي كه اين نيستي است كه به كار ما مي آيد.

Trīsdesmit spieķu saistīti vienā rumbā,
Ratu vieglumu nosaka tukšums starp tiem.
Podnieki mīca mālu, lai veidotu traukus,
Lietojams tikai trauku iedobums.
Namdariem, ceļot māju, jāatstāj logi un durvis,
Tikai mājas iekšējais tukšums ir apdzīvojams.
Esamība ir manta, bet lieto neesamību.

12

12

رنگ ها چشم را كور مي كنند.
صداها گوش را كر مي كنند.
مزه ها چشايي را كند مي كنند.
افكار، ذهن را ضعيف مي كنند.
آرزوها موجب پژمردن دل مي شوند.
فرزانه جهان را مشاهده مي كند
و به ديد دروني خويش اعتماد مي كند.
او اجازه مي دهد اتفاقات آن طور كه بايد رخ دهند.
قلب او همچون آسمان باز و گسترده است.

Visas krāsas kopā apžilbina redzi,
Visas skaņas reizē dzirdi apstulbo.
Visas garšas kopā garšu notrulina.
Medības un spēles sirdi sabango.
Skatot retas lietas, mostas mantkārība.
Gudrais, kopjot miesu, acis nelutina.
Ņemot vērā īsto, atmet šķietamo.

13

13

موفقيت به اندازه ي شكست خطرناك است.
آرزو به اندازه ي ترس تو خالي است.
اين كه موفقيت به اندازه ي شكست خطرناك است يعني چه؟
چه از پله هاي نردبان بالا رويد يا از آن پايين آييد،
موقعيت شما متزلزل است.
هنگامي كه با دو پاي خود روي زمين ايستاده ايد،
مي توانيد هميشه تعادلتان را حفظ كنيد.
اين كه آرزو به اندازه ترس توخالي است يعني چه؟
ترس و آرزو هر دو سايه اند؛
آن ها از افكار ما به وجود مي آيند.
وقتي خود را به صورتِ خود نمي بينيم،
چيزي براي ترسيدن و جود ندارد.
دنيا را به صورت خودتان ببينيد.
به چيزها همانطور كه هستند اعتماد كنيد.
جهان را چون خودتان دوست بداريد
سپس مي توانيد آن طور كه بايد مراقب همه چيز باشيد.

Valdnieka labvēlība un saīgums rada bažas.
Gods ir liels ļaunums manas patības dēļ.
( Ko gan izsaka: “Valdnieka labvēlība un saīgums rada bažas?”
Labvēlība mūs pazemo;
Ja to iemanto, ir tā, it kā pienāktos bīties,
Ja to zaudē, tad arī ir tā, it kā pienāktos bīties.
To nozīmē: “Valdnieka labvēlība un saīgums rada bažas.”
Ko gan izsaka: “Gods ir liels ļaunums manas patības dēļ?”
Ļaunums iespējams tādēļ, ka mana patība savtīga ir;
Ja es bez patības būtu,
Kāds ļaunums tad paliktu vēl? )
Tādēļ: kas sevī pašā pasauli godā tur,
Tam pasauli uzticēt var.
Un tam, kas sevī pašā pasauli mīl,
Var pasaule pakļauties.

14

14

نگاه كنيد و نمي توانيد آن را بيابيد.
گوش كنيد و نمي توانيد آن را بشنويد.
سعي كنيد و نمي توانيد به آن دست يابيد.
بالا ؛ آن واضح نيست.
پايين ؛ آن تاريك نيست.
يكپارچه، بي نام،
به مأواي هيچ باز مي گردد؛
جايي كه همه شكل ها را در بر مي گيرد،
شكلِ بي شكل،
ظريف، ماوراي درك.
به آن نزديك شويد و آغازي ندارد.
آن را دنبال كنيد و پاياني ندارد.
نمي توانيد آن را بشناسيد
ولي با سادگي در زندگي خود مي توانيد آن شويد.
بدانيد از كجا آمده ايد؛
اين عصاره ي خرد است.

Uzlūko viņu, bet nesaredz:
Tā vārds ir: vienlīdzīgais.
Ieklausās viņā, bet nesadzird:
Tā vārds ir saskanīgais.
Sniedzas pēc tā, bet nesatver,
Tā vārds ir izsmalcinātais.
Šos trīs nav iespējams nošķirt,
Tie saplūstot veido vienu.
Augšpuse tam nav skaidrāka,
Apakša tam nav blāvāka.
Bez gala strāvojošais;
Nav iespējams to nosaukt,
Līdz nebūtībai pat
Tas sniedzas atpakaļ.
Viņš ir tas, ko par bezformības formu sauc
Un ko par bezveidības veidu dēvē.
Viņš ir tas, ko par neredzamo sauc;
Ja viņam pretī iet, tad neredz seju,
Un, sekojot tam, neredz mugurpusi.
Kas seno laiku Dao spējīgs aptvert,
Var mūsu dienu dzīvi ar to pārvaldīt
Un arī pirmssākumus iepazīt:
Jo visam cauri strāvo Dao pavediens.

15

15

فرزانگان كهن كامل و دقيق بودند.
خرد آن ها دست نيافتني بود.
كلمات از بيان آن عاجزند؛
آن چه مي توان بيان كرد تنها ظاهر آن هاست.
آن ها مراقب بودند؛
درست مانند كسي كه از رودخانه اي يخ زده مي گذرد.
هوشيار؛ همانند جنگجويي كه در قلمرو دشمن است.
با ادب همچون يك ميهمان.
جاري همچون يخ در حال آب شدن.
شكل پذير چون تكه اي چوب.
پذيرا همچون دره ها.
زلال همچون آب.
آيا براي انتظار كشيدن شكيباييد
تا زماني كه گلتان ته نشين شود و تنها آب زلال باقي بماند؟
آيا مي توانيد بي حركت باقي بمانيد
تا زماني كه عمل مناسب خود به خود رخ دهد؟
فرزانه در جستجوي رضايت خاطر نيست.
نه در جستجوست، نه انتظار مي كشد.
او حاضر است؛ آماده براي خوش آمد گويي به هرچيز.

Tie, kuri senlaikos prasmīgi meistari bija,
Slēptajā vienoti bija ar neredzamajiem spēkiem.
Bija tik dziļi, ka viņus nav iespējams izprast,
Jo izzināt viņus nav iespējams.
Tādēļ ar pūlēm var tikai to ārieni minēt.
Piesardzīgi, kā ejot pa nedrošu ledu,
Uzmanīgi, kā kaimiņu nobijušies,
Atturīgi, kā viesos atnākuši,
It kā kūstošs ledus tik necaurskatāmi,
Un kā neaptēsts bluķis, tik vienkārši,
Nenoslēgti kā dzelmes, kā duļķes necaurredzami.
Kas var [kā viņi] ar klusumu duļķaino pamazām skaidrot?
Kas var [kā viņi] ar ilgumu pamazām mieru panākt?
Jo, kas ievēro Dao, nealkst pārpilnības.
Kas brīvs no pārpilnības, tas spēj tik parasts būt,
Lai sargātos no jaunā
Un piepildījumu gūt.

16

16

ذهن خود را از همه ي افكار خالي كنيد.
اجازه دهيد دلتان آرامش يابد.
نا آرامي موجودات را مشاهده كنيد
و در بازگشت آن ها دقيق شويد.
هر موجودي در اين جهان
به مأواي مشترك باز مي گردد.
بازگشت به اين مأوا آرامش يافتان است.
اگر اين مأوا را نمي شناسيد،
در اندوه و سردر گمي به اين طرف و آن طرف مي خوريد.
اگر بدانيد از كجا امده ايد،
ظرفيت تحملتان به طور طبيعي بالا مي رود.
بي نياز، سرگرم،
مهربان همچون مادرِ بزرگ
و باشكوه همچون پادشاهان مي شويد.
غرق در حيرتِ تائو
از آن چه زندگي برايتان به ارمغان مي آورد خوشنوديد
و چون مرگ فرا رسد، آماده.

Ja mēs, savu savtību pārspējuši,
Spētu mieru bez svārstībām saglabaāt,
Kaut arī visas lietas tad mirdzētu vienlaicīgi,
Mēs tikai raudzītos, kā tās ceļas un krīt.
Neskaitāmas radību paaudzes pasaulē ienāk,
Tomēr ikviena no tām pie pamata atpakaļ iet.
Bet, ja pie sākotnes atpakaļ tiecas, tad iestājas miers.
Miers ir atgriešanās pie sev būtiskā.
Atpakaļvēršanās savas būtības noteiksmē mūžība ir.
Mūžību paturēt vērā ir apskaidrība.
Tas, kas mūžību nepatur vērā, darbojas akli un ļauni.
Mūžības atzīšana dāvā iecietību.
Iecietība piešķir cildenumu,
Cildenums nes līdzi valdīšanu,
Valdīšana dāvā diženumu,
Diženums pie Dao aizved,
Dao līdzi atnes ilgstamību.
Ja patība izzūd, vairs nav tad nekādu briesmu.

17

17

هنگامي كه فرزانه حكومت مي كند،
مردم به ندرت متوجه وجودش مي شوند.
پس از فرزانه بهترين حاكم، رهبري است كه دوستش دارند.
پس از او فرمانروايي كه از او مي ترسند
و بدترين، كسي است كه او را خوار مي شمارند.
اگر به مردم اعتماد نكنيد،
آن ها را غير قابل اعتماد مي سازيد.
فرزانه سخن نمي گويد، عمل مي كند.
وقتي كارش به انجام مي رسد،
مردم مي گويند: " چه جالب، ما خود آن را انجام داده ايم! "

Ja valdītājs tiešām ir dižens, zin tauta vien to, ka viņš ir.
Kas nav tik dižens, to slavē un godina, mīl,
Vēl sīkāka valdnieka bīstas,
Vēl sīkāku nicina.
Kas nepelna uzticību,
Tas neiemanto to.
Cik pārāki bija tie, kas valdnieku vārda bij’ vērti,
Tie uzdevumus veica un darbus pabeidza
Un domāja vienkāršie ļaudis:
“Mēs darām, kā mums tīk.”

18

18

وقتي تائو فراموش مي شود،
خوبي و زهد پديدار مي شود.
وقتي هوش طبيعي بدن از بين مي رود،
دانش و زيركي پديد مي آيد.
وقتي كشور دچار آشوب مي شود،
ميهن پرستي رونق مي گيرد.

Kad pameta lielo Dao,
Tad tikums un pienākums uzradās.
Kad atziņas un prātojumi sākās,
Tad liekulība un meli izcēlās.
Kad ģimeni ārda ķildas un nesaskaņas,
Tad godbijību un mīlu visbiežāk daudzina.
Kad valsti plosa jukas un uzplaukst nodevība,
Tad uzticamus kalpus visskaļāk cildina.

19

19

تقدس و خرد را فراموش كنيد
و مردم هزار بار شادتر خواهند بود.
عدل و اخلاقيات را فراموش كنيد
و مردم تنها آن چه درست است را انجام مي دهند.
سود و صنعت را فراموش كنيد
و ديگر دزدي وجود نخواهد داشت.
اگر اين سه كافي نيستند،
در مركز دايره باقي بمانيد
و اجازه دهيد همه چير به دور خود بگردد.

Izbeidziet prātojumus, atmetiet atziņas:
Un tauta simtkārt laimīgāka būs.
Izbeidziet tikumību; lai pienākums atmests tiek,
Tad atkal uzplauks mīla un ģimenes stiprināsies.
Aizmirstiet izmanību un peļņas nealkstiet:
Tad zagļi un laupītāji drīz tautā izbeigsies!
Šiem trejiem spožajiem vizuļiem vērtība nepiemīt.
Bet vajag, lai ļaudīm būtu, pie kā tiem turēties.
Saudzējiet vienkāršību, skaidrību paturiet,
Tad rimsies patmīlība un iekāres vājināsies.

20

20

فكر كردن را متوقف كن و مشكلاتت پايان مي يابد.
چه تفاوتي ميان بله و نه وجود دارد؟
چه تفاوتي ميان شكست و پيروزي وجود دارد؟
آيا تو هم بايد آن چه ديگران مهم مي دانند، مهم بداني
و آن چه آن ها دوست ندارند، دوست نداشته باشي؟
چه مسخره!
ديگران بسيار هيجان زده اند،
گويي در حال رژه رفتن اند.
فقط من اهميتي نمي دهم،
فقط من نظري ندارم،
همانند نوزادي كه هنوز نمي تواند لحظه اي لبخند بزند.
ديگران آن چه نياز دارند را مالك اند،
فقط من هستم كه چيزي ندارم،
فقط من هستم كه آواره ام؛
همانند كسي كه خانه اي ندارد.
من به يك احمق مي مانم كه ذهنش به تمامي خالي است.
ديگران مي درخشند،
فقط من نوري ندارم.
ديگران باهوشند،
فقط من گنگ هستم.
ديگران هدفي دارند،
فقط من نمي دانم.
من همانند موجي در اقيانوس سرگردانم
و در بي هدف به باد مي مانم.
من با مردم عادي تفاوت دارم؛
من از سينه مادرِ بزرگ شير مي نوشم.

Atmetiet savu pārgudrību:
Un kļūstiet brīvi no rūpēm!
Starp “jā” un “tā liekas” vai ir kāda atšķirība?
Starp labo un ļauno vai liela ir starpība?
Taču to, ko godina visi,
Nevar bez bijības bīdīt malā.
Kur gan ir pasaules zūdībai robeža, kur ir tās gals?
Ļaudis pūlī visi ir līksmojoši,
It kā svinētu upura svētkus.
Kā pavasarī augstā tornī uzkāpuši.
Es viens pats esmu domīgs un netiecos ko paveikt,
Kā tikko dzimušais, kas smieties vēl nav spējīgs,
Kā gurdens ceļa gājējs, kam tēvu zemes nav.
Ļaudīm pūlī visa ir papilnam,
Tikai vienīgi man it kā nav nekā.
Gluži kā muļķim man nav nekādu vēlmju,
Viss tik juceklīgs šķiet un tik neskaidrs.
Cilvēki pasaulē visi tik uzbudināti,
Tikai es viens esmu nesatraukts.
Visi ļaudis tik pacilāti un mundri,
Tikai es viens esmu vienaldzīgs.
Iekšēja nemiera caurstrāvots kā jūra
Klīstu bez mērķa kā vējš, kam apstājas nav.
Cilvēkiem pūlī visiem ir ko darīt,
Tikai es viens esmu dīkdienīgs, gluži kā slaists.
Tikai es viens esmu citāds nekā šie ļaudis,
Jo es turu cieņā Māti Barotāju.

21

21

فرزانه هميشه ذهنش را با تائو هماهنگ و يگانه مي سازد؛
اين چيزي است كه به او نور مي بخشد.
تائو غير قابل درك است.
او چگونه مي تواند ذهنش را با آن هماهنگ و يگانه سازد؟
با نچسبيدن به هيچ ايده اي.
تائو تاريك و بي پايان است.
چگونه مي توان از آن نور گرفت؟
با اجازه دادن به آن تا وارد شود.
از آنجايي كه تائو قبل از زمان و فضا وجود داشت،
ماوراي هستي و نيستي است.
چگونه اين نكته را درك مي كنم؟
به درون خود مي نگرم و آن را مي بينم.

Augstākā tikuma cilvēks
Pilnīgi seko Dao.
Dao apjaušams tam, kas to meklē,
Virmaini, netverami.
Miglaini, nenoteikti
Viņā mīt tēli.
Neskaidri, nenosakāmi
Viņā ņirb lietas.
Bezdibenīgā tumsā
Viņā dus sēkla.
Šī sēkla ir patiesīga,
Tā uztur paļāvību.
No sākuma līdz šai dienai
To neminot nevar saprast,
Kā izceļas visas lietas.
Un kā gan man būtu zināms,
Ka šādi norit lietu izcelšanās?
Ja no tā visa nē?

22

22

اگر مي خواهيد يكپارچه باشيد،
قطعه قطعه شويد.
اگر مي خواهيد صاف باشيد،
خميده شويد.
اگر مي خواههيد پر باشيد،
خالي شويد.
اگر مي خواهيد رستاخيز يابيد،
بميريد.
اگر مي خواهيد همه چيز از آن شما باشد،
هيچ نخواهيد.
فرزانه با استقرار در تائو،
به الگويي براي ديگران تبديل مي شود.
چون خود را نمي نمايد،
ديگران نورش را مي بينند.
چون چيزي براي ثابت كردن ندارد،
ديگران به گفتارش اعتماد مي كنند.
چون نمي داند كيست،
ديگران خود را در او مي شناسند.
چون هدفي در ذهن ندارد،
در هر چه مي كند موفق است.
هنگامي كه فرزانگان كهن مي گفتند:
" اگر مي خواهيد همه چيز از آن شما باشد،
هيچ نخواهيد "،
سخناني بي معنا بر زبان نمي راندند.
تنها با زندگي در تائو
مي توانيد حقيقتِ خود باشيد.

Kas ir līdz pusei, tas kļūs pilns.
Kas salīcis – tiks iztaisnots.
Kas tukšs ir, tas taps piepildīts.
Kas vecs ir, tas tiks atjaunots.
Kam maz ir, tam tiks iedots klāt.
Kam daudz ir, tam nāks apskurbums.
Un arī gudrais:
Vienoto jauzdams,
Ir pasaulei paraugs.
Viņš nevēlas spīdēt,
Tādēļ ir gaismā.
Viņš nemēdz būt augstprātīgs,
Tādēļ kļūst dižens.
Viņš neslavē sevi,
Tādēļ kļūst slavens.
Viņš nelaužas priekšā,
Tādēļ tiek izcelts.
Viņš ķildu neuzsākdams,
Paliek neuzvarams.
Ko senie teica: “Kas ir līdz pusei, tas kļūs pilns,” –
Nav velti sacīts.
Tas visu īsteno pilnību izteic.

23

23

خود را به طور كامل ابراز كنيد،
سپس آرام و خاموش باقي بمانيد؛
همانند نيرو هاي طبيعي.
هنگامي كه باد مي ورزد، فقط باد مي ورزد.
هنگامي كه باران مي بارد، فقط باران مي بارد.
هنگامي كه ابر ها كنار مي روند، خورشيد مي تابد.
اگر خود را به روي تائو باز كنيد،
با تائو يكي مي شويد
و آن در وجودتان جاي مي گيرد.
اگر خود را به روي بصيرت باز كنيد،
با بصيرت يكي مي شويد
و آن در وجودتان جاري مي شود.
اگر خود را به روي شكست باز كنيد،
با شكست يكي مي شويد
و آن را مي پذيريد.
خود را به روي تائو باز كنيد
سپس به عكس العمل هاي طبيعي خود اعتماد كنيد
و هر چيز در جاي خود قرار مي گيرد.

Ja netērē daudz vārdu,
Viss pats no sevis rit.
Ne visu rītu viesuļvētra plosās.
Ne augu dienu šaltīm lietus līst.
Un kas šos darbus dara?
Tos debess un zeme veic.
Ja zeme un debesis saspringst tik īsu brīdi,
Vai cilvēks to ilgāk var spēt?
Tādēļ: ja darbu tu sāksi, ņemot vērā Dao,
Tad būsi vienots ar visiem, kam Dao ir,
Ar tiem, kam piemīt De, būsi vienots, pateicoties De,
Ar tiem, kam ir trūkumi, būsi vienots trūkumos.
Ja esi vienots ar viņiem tādēļ, ka dārgs tev ir Dao,
Tad tie, kuri seko Dao, tev līksmi pretī nāks.
Ja esi vienots ar viņiem tādēļ, ka De ir tavs paraugs,
Tad līksmi nāks pretī tev tie, kam piemīt De.
Ja esi vienots ar viņiem trūkumos,
Tad priecīgi nāks tev pretī tie, kam trūkumi ir.
Bet tur, kur plosās šaubas,
Dao neatrast.

24

24

كسي كه روي انگشتانش مي ايستد
نمي تواند تعادلش را حفظ كند.
كسي كه عجله مي كند
نمي تواند خيلي پيش رود.
كسي كه سعي در درخشيدن مي كند
نور وجودش را خاموش مي كند.
كسي كه خود را بزرگ مي داند
نمي تواند بداند به واقع كيست.
كسي كه بر ديگران فرمان مي راند
نمي تواند بر وجود خويش فاتح شود.
كسي كه به كارش مي چسبد
چيزي كه ديري بپايد، خلق نمي كند.
اگر مي خواهيد با تائو در همانگي قرار گيريد،
كار خود را بكنيد و سپس همه چيز را رها كنيد.

Uz pirkstu galiem
Nevar ilgi stāvēt.
Parādes maršā
Tālu nevar aiziet.
Tas, kurš grib spīdēt,
Paliks ēnā.
Tas, kurš ir savtīgs,
Nekļūs dižens.
Sevis slavinātājs
Nekļūs slavens.
Sevis cildinātājs
Netiks izcelts.
Viņš ir pret Dao, kā trums un mēsls;
It visas būtnes viņu nīst;
Un tādēļ tas, kurš seko Dao,
Viņu pametīs.

25

25

قبل از تولد جهان
چيزي بي شكل و كامل وجود داشت.
آن آرام است؛ خالي،
تنها، تغيير ناپذير،
بي نهايت، حاضرِ ابدي؛
مادرِ جهان است.
چون نام بهتري برايش نمي يابم،
آن را تائو مي نامم.
در هر چيز جاري است؛
بيرون و درون
و به منبع اصلي باز مي گردد.
تائو پهناور است.
جهان پهناور است.
زمين پهناور است.
انسان پهناور است.
اين چهار قدرت بزرگ هستي است.
انسان از زمين پيروي مي كند.
زمين از جهان پيروي مي كند.
جهان از تائو پيروي مي كند.
تائو از خود پيروي مي كند.

Esošais, spējīgs virmodams darināt sevi,
Iekams vēl sākušas veidoties debesis un zeme,
Mierā un tukšībā –
Vientuļi stāv tas un izmaiņas tam ir svešas;
Veicot pārmaiņu apli, nepazīst paguruma.
Viņu var apjēgt kā pasaules māti.
Nezinādams tā vārdu,
Dēvēju viņu par Dao.
Pūloties zināt tā mākslu,
Dēvēju viņu par dižo.
Saucu par diženu to, kas mūžīgi mainīgs.
Saucu par mūžīgi mainīgu to, kas izgaist tālēs.
Saucu par tālēs gaistošo to, kas atgriežas sevī.
Tādēļ ir sacīts:
Dižens ir Dao un debesis arī ir dižas,
Dižena zeme un cilvēku valdnieks ir dižs.
Pasaules telpā ir četri dižie
Un ļaužu ķēniņš ir viens no tiem.
Zeme ir cilvēkam paraugs,
Debesis zemei ir paraugs,
Dao ir debesīm paraugs,
Un Dao ir paraugs pats sev.

26

26

سنگين ريشه سبك است.
ثبات منبع حركت است.
فرزانه هر روز در سفر است
بدون اينكه خانه اش را ترك كند.
هر چه قدر مناظر مقابلش با شكوه باشند
به آرامش او خدشه اي وارد نمي سازد.
اگر در وجودتان تزلزلي ايجاد شود،
ارتباط با ريشه ي خود را از دست مي دهيد.
اگر اجازه دهيد ناآرامي به وجودتان رخنه كند،
ارتباط با اصل خود را از دست مي دهيد.

Grūtais ir vieglajam sakne.
Miers ir nemiera kungs.
Gluži tāpat arī cēlais:
Ceļodams augu dienu,
Nenoliek smagu nastu.
Kaut gan viņš arī varētu krāšņumu skatīt,
Apmierināts viņš jūtas savā vientulībā.
Cik daudzkārt mazāk iespēj diženais valdnieks,
Varas un krāšņuma apņemts, kādreiz tik brīvi justies!
Tiecoties tikai pēc vieglā, varenībai zūd saknes.
Ķildu un nemieru gūzmā varai pienāk gals.

27

27

يك مسافر خوب هيچ نقشه ي از قبل طراحي شده اي ندارد
و براي رسيدن به مقصد خاصي سفر نمي كند.
يك هنرمند خوب به حس شهود خود اجازه مي دهد
تا او را به آن جا كه مي خواهد راهنمايي كند.
يك دانشمند خوب رها از نظريه هاي مختلف
ذهن خود را به روي آن چه وجود دارد باز مي گذارد.
فرزانه در دسترس همه ي مردم است
و به هيچ كس نه نمي گويد.
او آماده است تا از هر موقعيتي استفاده كند
و هيچ چيز را به هدر نمي دهد.
اين يعني تجسمِ نور بودن.
انسان خوب كسي نيست جز آموزگاري براي انسان بد.
انسان بد كسي نيست جز چالشي براي انسان خوب.
اگر اين را درك نكنيد، به حتم راه را گم مي كنيد؛
اگر چه بسيار باهوش باشيد.
اين رازِ بزرگ است.

Labs ceļotājs neatstāj pēdas.
Labs runātājs nepārsakās.
Labs lēsējs skaitīkļus nelieto.
Labs slēdzējs bez bultām un atslēgām slēdz,
Bet viņa slēgtais nav atdarāms.
Labs saistītājs valgus nelieto,
Bet viņa sietais nav atraisāms.
Tā arī apskaidrotais:
Viņš allaž ir cilvēku labais glābējs,
Tādēļ nav novārtā pamestu ļaužu.
Viņš allaž ir radību labais glābējs,
Tādēļ nav novārtā pamestu būtņu.
Jo tāda ir viņa apskaidrība.
Viņš labos ļaudis dara par slikto skolotājiem
Un sliktos ļaudis dara par labo sekotājiem.
Gan to, kurš nemīl savu skolotāju,
Gan to, kurš nemīl savu sekotāju,
Nekāda gudrība no maldīšanās nepaglābj –
Tāds ir vissvarīgākais noslēpums.

28

28

نيروي مذكر را بشناسيد
ولي ارتباط خود را با انرژي مونث از دست ندهيد.
جهان را با آغوش باز بپذيريد.
اگر جهان را اين گونه بپذيريد،
تائو هرگز شما را ترك نمي كند
و شما چون كودكي كوچك خواهيد بود.
سفيد را بشناسيد
ولي سياه را هم ناديده نگيريد.
الگويي براي جهانيان باشيد.
اگر الگويي براي همگان باشيد،
تائو در وجودتان تقويت مي شود.
و چيزي وجود نخواهد داشت كه ازعهده اش بر نياييد.
حالات شخصي خود را بشناسيد
و در عين حال از حالات اجتماعي غافل نشويد.
جهان را آن گونه كه هست بپذيريد.
اگر جهان را بپذيريد،
تائو در وجودتان خواهد درخشيد
و به خودِ اوليه يِ خويش باز مي گرديد.
هستي از نيستي به وجود آمده است.
همانند ظرفي چوبي كه از قطعه اي چوب ساخته شده است.
فرزانه ظرف چوبي را مي شناسد
ولي در عين حال از قطعه اوليه چوب نيز غافل نيست؛
به اين ترتيب او مي تواند همه چيز را به كار گيرد.

Kas, zinādams savu vīrišķo spēku,
Turpina sievišķā nespēkā palikt,
Tas ir gultne pasaules plūdumam.
Ja viņš ir gultne pasaules plūdumam,
Viņu nepamet mūžīgais De
Un viņš var atpakaļ vērsties un atkal kļūt kā bērns.
Kas, zinādams savu apskaidrību,
Turpina nespodrā ikdienā palikt,
Tas ir pasaulei paraugs.
Ja viņš ir pasaulei paraugs,
Tad tam netrūkst mūžīgā De,
Un viņš var atpakaļ vērsties un kļūt par vēl nedzimušo.
Kurš, zinādams savu diženumu,
Turpina nemanāms palikt,
Tas ir pasaules iespējamība.
Ja viņš ir pasaules iespējamība,
Tad viņam prieku dod mūžīgais De,
Un viņš var sākotnē atgriezties.
Ja sākotnība gaist, kļūst cilvēks lietojams,
Ja cildenais zin šādu noslēpumu, viņš spējīgs gudri vadīt kalpotājus.
Tādēļ: ja augums cēls, nav jāapgraiza tas.

29

29

آيا مي خواهيد جهان را بهبود ببخشيد؟
فكر نمي كنم چنين كاري عملي باشد.
جهان مقدس است.
نمي توان آن را بهبود بخشيد.
اگر سعي در اين كار داشته باشيد،
آن را خراب خواهيد كرد.
اگر با آن همانند يك شئ برخورد كنيد،
آن را از دست خواهيد داد.
زماني جلوتر از ديگران هستيد،
زماني عقب تر.
زماني در حركتيد،
زماني در حال استراحت.
زماني قوي و نيرومنديد،
زماني خسته و بي حال.
زماني از امنيت بر خورداريد
و زماني در خطريد.
فرزانه هر چيز را آن طور كه هست مي بيند،
بدون تلاش براي تسلط بر آن.
او اجازه مي دهد هر چيز سير طبيعي اش را طي كند
و در مركز دايره باقي مي ماند.

Ja, lietojot varu, kāds tīko pasauli sagrābt,
Es zinu, viņš neveiksmi piedzīvos.
Jo pasaule ir tik viegli izgaistoša,
Ka ar to nevar rupji rīkoties.
Kas ar to rīkoties vēlas, tas to pazudina.
Kas noturēt to vēlas, tas to pazaudē.
Jo būtnes vai nu izvirzās, vai seko līdzi.
Tās saniknotas ir vai noskumušas,
Tās spēkā pieņemas vai spēku zaudē,
Vai uzvar tās, vai uzvarētas tiek.
Un arī apskaidrotais:
Viņš izvairās no straujā,
Viņš izvairās no krāšņā,
Viņš izvairās no majestātiskā.

30

30

هركه در حكومت به مردم، به تائو اعتماد كند
سعي در تحميل چيزي نخواهد داشت.
چنين كسي تلاش نمي كند دشمنان را با نيروي نظامي شكست دهد.
هر عملي، عكس العملي دارد.
خشونت حتي با نيت خوب
هميشه به كننده اش باز مي گردد.
قرزانه كار خود را به پايان مي رساند
و متوقف مي شود.
او مي داند كه جهان هميشه از كنترل خارج است.
سعي در تسلط بر اوضاع
مخالف جريان تائو شنا كردن است.
فرزانه به خود ايمان دارد
پس تلاش نمي كند تا خوشنودي ديگران را بدست آورد.
چون از خود خوشنود است
نيازي به تائيد ديگران ندارد.
چون خود را پذيرفته است،
تمام دنيا او را مي پذيرند.

Kas pēc Dao likuma ļaužu valdniekam palīdz,
Tas ar ierožu spēku pasauli neapdraud.
Viņa augstākā māksla ir prasme būt piekāpīgam.
Tur, kur kareivju mituši, ērkšķi un dadži aug.
Lielām armijām līdzi nāk grūti laiki.
Faktisko uzvaru vēlas gudrais un vienīgi to,
Neiedrošinādamies ar varu iekarot.
Faktisko uzvaru, kurai neseko dižošanās,
Faktisko uzvaru, kurai neseko lepošanās,
Faktisko uzvaru tad, ja citādi nevar,
Faktisko uzvaru, kurā nav varas draudu.
Kas kļuvis varmācīgs, tas noveco,
Jo tas ir pretrunā ar Dao.
Un kas ir pretrunā ar Dao, tas drīz mirst.

31

31

ابزار نظامي، ابزار خشونت است.
فرزانه از خشونت پرهيز مي كند.
ابزار نظامي ابزار ترس است؛
فرزانه هرگز آن را بكار نمي برد؛
مگر در زمان اضطراري
و در صورت اجبار با كمال بي ميلي
آن را به كار مي گيرد.
صلح و دوستي والاترين ارزش است.
اگر در صلح و دوستي خللي پيدا شود
او چگونه مي تواند خوشنود باقي بماند؟
دشمنان او ديوها نيستند،
بلكه انسان هايي هستند همانند او.
او در آرزوي نابود شدن آن ها نيست
و هنگام پيروزي جشن نمي گيرد.
او چگونه مي تواند هنگام پيروزي
و كشتن انسان ها به جشن و شادي بپردازد؟
با شجاعت به ميدان نبرد وارد شويد؛
شجاعتي همراه با غم و شفقت؛
گويي در مراسم تشييع جنازه شركت مي كند.

Pat visskaistākie ieroči nelaimi vēsta,
Tādēļ visas radības ieročus nīst.
Tas, kurš izpratis Dao, pie ieročiem nekavējas.
Apskaidrotais savā ikdienas dzīvē
Uzskata kreiso pusi par goda vietu.
Ieroču amatā goda vieta ir labā puse.
Ieroči postu un nelaimi nes,
Tie nav līdzeklis cildenajam.
Tikai, ja citādi nevar, cēlais ieročus lieto.
Miers un apcere viņam visdārgākais.
Cildenais uzvar, bet neizjūt uzvaras prieku.
Kas ar uzvaru lielās, tas līksmo, kad ļaudis mirst.
Kas nāvēšanā rod prieku, ilgoto nesasniegs.
Laimīgos brīžos uzskata kreiso pusi par goda vietu.
Nelaimīgos brīžos uzskata labo pusi par goda vietu.
Zemākais virsnieks pa kreisi stāv, augstākais virsnieks – pa labi.
Tātad tie ieņem vietas gluži kā bērēs.
Daudziem cilvēkiem mirstot, vajag tos godināt sērās.
Tam, kurš gūst uzvaru kaujā, kā bērēs jāizturas.

32

32

تائو را نتوان فهميد؛
از الكترون هم كوچكتر است،
ولي كهكشان هاي بي شمار در آن جاي دارند.
اگر مردان و زنان قدرتمند
مي توانستند در تائو متمركز شوند،
همه چيز در هماهنگي كامل به سر مي برد.
در اين صورت دنيا به بهشت تبديل مي شد،
همگي در صلح و آرامش به سر مي بردند
و قوانين در قلبشان حك مي شد.
وقتي نام و شكل داريد،
بدانيد كه موقتي اند.
وقتي رسم و سنتي داريد
بدانيد عمل كردن به آن ها را كجا پايان دهيد.
با دانستن اين كه كجا بايد متوقف شويد
مي توانيد از هر خطري جلوگيري كنيد.
همه چيز در تائو پايان مي پذيرد،
همان طور كه رودخانه ها به دريا منتهي مي شوند.

Kamēr Dao pirmpasaules mūžībā paliek,
Vārdu vēl nav.
Tik nenozīmīga ir Dao neskartība,
Ka pasaulē nevar neviens to tikai kā līdzekli lietot.
Ja valdītāji un dižie saglabāt to prastu,
Tad visas būtnes kā viesi malā nostātos.
Tad vienotos debess un zeme, lai dāvātu saldo rasu.
Un tauta pēc savas gribas par taisnību rūpētos.
Vien tad, kad tēlu skaidrošanās sākas,
Ir vārdi uzrodas.
Bet, kamēr attiecas vārdi uz esošo vienādā mērā,
Vēl zināms arī tas, kur vajag apstāties.
Ja zina, kad apstāties klājas, tad juceklis neveidosies.
Kas Dao pasaulei ir, var apjaust, to salīdzinot
Ar kalnu un ieleju strautiem, kas upes un jūru pilda.

33

33

شناخت ديگران هوش و آگاهي است،
شناخت خوب خرد ناب است.
تسلط بر ديگران قدرت است،
تسلط بر خود قدرت حقيقي است.
اگر اعتقاد داشته باشيد كه به اندازه كافي داريد،
ثروتمند واقعي هستيد.
اگر در مركز باقي بمانيد
و با تمام وجو مرگ را به ياد داشته باشيد،
بقاي جاودان مي يابيد.

Kas izprot citus, tam daudz prāta.
Kas izprot sevi, tas ir gudrs.
Kas pārvar citus, tam daudz spēka,
Kas pārvar sevi, tas ir varens.
Kas sekmes izcīna, tam stingra griba,
Visbagātākais tas, kam pieder mērenība.
Kas ilgi amatā, tam pieder laika sprīdis.
Tas, ko pēc nāves neaizmirst, joprojām dzīvs.

34

34

تائو همه جا جاري است.
همه چيز از تائو به وجود مي آيد،
با اين ها تائو آن ها را خلق نمي كند.
تائو خود را به آن چه انجام مي دهد مي ريزد،
ولي هيچ ادعايي ندارد؛
دنياهاي بي شمار را زندگي مي بخشد،
ولي وابستگي به آن ها ندارد.
از آن جايي كه به همه چيز آميخته
و در دل هر چيز نهان است،
مي توان آن را فروتن ناميد.
از آن جايي كه همه چيز در تائو نابود و ناپديد مي شود
و تنها تائو باقي مي ماند،
مي توان آن را والا ناميد.
تائو از بزرگي خود بي خبر است؛
پس در حقيقت بزرگ است.

Diženais Dao iestrāvo visur,
Labā un kreisajā pusē tas var būt.
Visas radības vien caur viņu rodas,
Un viņš sevi tām neatrauj.
Kad darbs ir veikts,
Viņš pie tā nekavējas.
Viņš baro un tērpj visas būtnes,
Bet neuzkundzējas.
Tādēļ, ka alku tam nav.
Viņu varam par niecīgu saukt,
Tādēļ, ka būtnes tikai uz viņu vēršas,
(Un viņš tām neuzkundzējas)
Viņu varam par diženu saukt.
Tā arī apskaidrotais:
Nekad viņš necenšas būt liels,
Tādēļ spēj dižens būt.

35

35

او كه در تائو تمركز يافته
مي تواند هو كجا كه دوست دارد برود،
بي آن كه خطري تهديدش كند.
او هماهنگي كائنات را درك مي كند،
حتي هنگام درد و اندوه
زيرا آرامش راستين را در دلش يافته است.
لذت موسيقي يا بوي خوش غذا
ممكن است شما را از آن چه مي كنيد باز دارد
در حالي كه كلام تائو
يكنواخت و بي مزه به نظر مي رسد.
هنگامي كه جستجو مي كنيد، نمي يابيدش.
هنگامي كه گوش فرا مي دهيد، نمي شنيدش.
وقي به كارش مي گيريد، تمام ناشدني است.

Kas Lielo Pirmtēlu spējīgs sevī glabāt,
Tam, visa pasaule pati pienāk klāt.
Tā tuvojas, un neviens tai nedara ļauna;
Tā bauda mieru, aizstāvību un labvēlību.
Gan mūzikas skaņas un gardumi vilinoši
Var aizkavēt gājēju doties tālākā ceļā,
Bet Dao, ja tas kādreiz izsacīts vārdos,
Ir maigs un nekāda garša tam nepiemīt.
Ja uzlūko to, nekas sevišķs nav saredzams,
Ja ieklausās tajā, nekas sevišķs nav sadzirdams,
Ja rīkojas tā, kā liek Dao, šai darbībai beigu nav.

36

36

اگر مي خواهيد چيزي كوچكتر شود،
اجازه دهيد خوب گسترده شود.
اگر مي خواهيد از چيزي رها شويد،
ابتدا اجازه دهيد شكوفا شود.
اگر مي خواهيد چيزي را بدست آوريد،
ابتدا آن را ببخشيد.
اين درك ظريفي از قانون هستي است.
نرم بر سخت غلبه مي كند.
آرام بر سريع پيروز مي شود.
اجازه دهيد آن چه مي كنيد پنهان باقي بماند
و تنها نتيجه را به ديگران نمايش دهيد.

Ja grib kaut ko savilkt kopā,
Tam iepriekš jāļauj krietni izplesties.
Ja grib kaut ko vāju darīt,
Tam iepriekš jāļauj krietni stipram kļūt.
Ja grib kaut ko iznīcināt,
Tam iepriekš krietni uzplaukt vajag ļaut.
Ja vēlas kaut ko paņemt,
Tad iepriekš nepieciešams krietni dot.
To sauc par slēpto apskaidrību.
Jo maigais pārvar cieto,
Jo stipro uzvar vājais.
Kā zivis nedrīkst atstāt ūdens dzīles,
Tā valdīšanas prasmi nedrīkst tautai paust.

37

37

تائو هرگز عملي انجام نمي دهد،
ولي همه چيز از طريق آن انجام مي شود.
اگر مردان و زنان قدرتمند
مي توانستند خود را در آن متمركز كنند،
دنيا خود به خود متحول مي شد
و به آهنگِ طبيعي خود باز مي گشت،
مردم به زندگي ساده و روزمره خود راضي مي شدند
و از هر آرزويي آزاد و رها بودند.
وقتي آرزويي نباشد،
همه چيز در صلح و آرامش است.

Ir Dao mūžīgs savā bezdarbībā,
Bet it nekas nav atstāts nepaveikts.
Ja valdnieki un dižie to allaž ņemtu vērā,
Tad visas būtnes pašas veidotos.
Un pat ja veidojoties izraisītos dziņas,
Tās rimtos vientiesībā, bez vārdiem iztiekot.
Bez vārdiem vientiesība no dziņām atbrīvo.
Ja dziņas rimušas, tad miers var iestāties.
Tad pasaule pati no sevis var palikt taisnīga.

38

38

فرزانه تلاش نمي كند قدرتمند شود؛
بنابراين قدرتمند حقيقي است.
انسان عادي در تلاش براي رسيدن به قدرت است؛
بنابراين هرگز قدرت كافي بدست نمي آورد.
فرزانه هيچ نمي كند،
با اين وجود چيزي ناتمام باقي نمي گذارد.
انسان عادي هميشه مشغول كارهاي مختلف است،
با اين وجود كارهاي ناتمام زيادي دارد.
انسان مهربان عمل مي كند،
و چيزي ناتمام باقي مي ماند.
انسان عادل عمل مي كند
و بسياري چيزهاي ناتمام باقي مي مانند.
اخلاق گرا عمل مي كند
و هنگامي كه كاري از پيش نمي برد
آستين بالا مي زند و از زور استفاده مي كند.
وقتي تائو گم مي شود، خوبي پديدار مي شود.
وقتي خوبي گم مي شود، اخلاقيات پديد مي آيند.
وقتي اخلاقيات گم مي شوند، آداب و رسوم جايگزين مي شود.
آداب و رسوب مختلف پوسته ايمان است
و شروع آشوب و بي نظمي.
فرزانه به عمق توجه مي كند نه به سطح،
به ميوه نه به گل،
او از خود كاري نمي كند،
در واقعيت تمركز يافته
و خيالات باطلش از ميان رفته است.

Tas, kam De ir visvairāk, nealkst veikt labus darbus,
Tieši tādēļ tam piemīt visaugstākais De.
Tas, kam De tikai nedaudz, bez mitas alkst paveikt ko labu,
Tieši tādēļ tam ir tikai nedaudz De.
Tas, kam ir augstākais De, bez rīcības visu paspēj,
Taču, kam De tikai nedaudz, tas rosās, bet daudz ko nepaspēj.
Tas, kam ir labsirdība, dara par mērķiem nedomājot,
Bet, kas pēc taisnības tiecas, tas rīkojas, mērķiem sekojot.
Kas rīkojas morāles priekšraksta vārdā, alkst algas un pateicības,
Taču, ja pateicību un algu nesagaida,
Tad gatavs neganti rīkoties.
Tādēļ, ja Dao zudis, vēl paliek De.
Ja De arī zudis, vēl paliek labsirdība.
Izgaistot labsirdībai, paliek taisnīgums.
Ja arī taisnīgums zudis, paliek morāles priekšraksts.
Kur spēkā morāles priekšraksts, tur zudusi uzticība.
Tas jau ir juku laikmeta iesākums.
Sīkumains aprēķins ārēji šķiet it kā Dao, bet aizved nejēdzībā.
Gudrais pievēršas būtībai, nevis ārējam veidam,
Viņš pēc kodola tiecas, nevis pēc čaumalām,
Vairāk ņem vērā īsto nekā šķietamo.

39

39

Jau kopš pirmlaikiem vajadzīgs vienojošais.
Debesis, iemantojušas vienojošo, spēj būs dzidras,
Zeme, iemantojusi vienojošo, spēj būt stingra,
Gari, guvuši vienojošo, spējīgi radoši būt,
Ielejas tukšība, guvusi vienojošo, tiek piepildīta,
Radības guvušas vienojošo un ir dzīvas,
Valdnieki iemantojuši vienojošo un ir cēli.
Visur darbojas vienojošais.
Ja debesis nebūtu dzidras, tām nāktos sagrūt,
Ja zeme nebūtu stingra, tai nāktos trīcēt,
Ja gari nebūtu radoši, viņiem nāktos sastingt,
Ja tukšība netiktu piepildīta, tai nāktos izsīkt,
Ja radības nebūtu dzīvas, tām nāktos sairt,
Ja valdnieki nebūtu cēli, tie tiktu gāzti,
Un tātad: dižajam pamats ir sīkais,
Augstajam pamats ir zemais.
Un arī diženie, un arī valdītāji
Mēdz dēvēties par vientuļiem, par niecībām, par sērdieņiem
Un šādi atzīst niecīgo par pirmssākumu.
Bet ja tā nenotiktu?
Ja ratiem vienas sastāvdaļas trūkst, nav pašu ratu.
Un tādēļ tīkamāks par jašmas gludenumu
Vienkāršā akmens raupjums.

40

40

حركت تائو به سوي بازگشت است.
طريق تائو تسليم است.
همه چيز از هستي متولد مي شود
و هستي از نيستي.

Atpakaļatgriešanās ir Dao virzīšanās.
Nevarība ir Dao izpaušanās.
Visas lietas debesīs un uz zemes rodas no esamības.
Esamība cēlusies ir no tā, kas ir neesošs.

41

41

وقتي مردي برتر درباره تائو مي شنود،
بي درنگ جلوه گاه تائو مي شود.
وقتي مردي متوسط درباره تائو مي شنود،
نيمي از آن را باور مي كند و درباره نيم ديگر ترديد مي كند.
وقتي ديوانه اي درباره تائو مي شنود،
با صداي بلند مي خندد.
اگر اين خنده نبود،
تائويي وجود نداشت.
راهي كه به نور مي انجامد به نظر تاريك مي آيد.
راهي كه به جلو مي رود به نظر مي رسد به عقب باز مي گردد.
راه مستقيم طولاني به نظر مي آيد.
قدرت حقيقي ضعف به نظر مي آيد.
خلوص ناب كدر به نظر مي آيد.
ثبات واقعي تغيير به نظر مي آيد.
وضوح راستين گنگي به نظر مي آيد.
والاترين هنر ساده به نظر مي آيد.
عشق راستين بي تفاوتي به نظر مي آيد.
خرد ناب كودكي به نظر مي آيد.
تائو را نمي توان جايي يافت،
با اين وجود همه چيز در آن كامل مي شود و از آن قوت مي يابد.

Ja augstāko spēju cilvēks uzzina par Dao,
Viņš cenšas dzīvot saskaņā ar to.
Ja vidēju spēju cilvēks uzzina par Dao,
Viņš reizēm seko tam, bet brīžiem neseko.
Ja neapdāvināts cilvēks uzzina par Dao,
Viņš tikai gardi pasmejas par to.
Bet, ja viņa smiekli tad neskan visai skaļi,
Par īsto Dao viņš vēl nav dzirdējis.
Tādēļ parunu teicējs sacījis šādus vārdus:
Dao apjēgšana šķiet kā miglainība,
Sekošana Dao šķiet kā ačgārnība.
Skaidrais Dao maigums liekas skarbums.
Augsta prasme šķiet kā tūļāšanās.
Īsta tikumība liekas izlaidība.
Liela bagātība šķiet kā trūkums.
Patiess spēks šķiet bikls kautrīgums.
Īstā būtība izpaužas pārmaiņu gaitā.
Lielam laukam stūri nav pamanāmi.
Labus darba rīkus lēni gatavo.
Pati dobjākā skaņa nav sadzirdama.
Lielam veidojumam aprises izgaist tālē.
Dao mēdz būt apslēpts un bez vārda,
Taču visiem nes veltes un piepildījumu dod.

42

42

يك از تائو متولد مي شود.
دو از يك به وجود مي آيد.
سه از دو زاده مي شود
و همه چيز از سه به وجود مي آيند.
آن چه وجود دارد پشت به نيروي مونث دارد
و رو به نيروي مذكر.
وقتي نيروي مونث و مذكر تركيب مي شوند،
همه چيز در هماهنگي آرامش مي يابد.
انسان هاي عادي تنهايي را دوست ندارند
در حالي كه فرزانه تنهايي را به كار مي گيرد.
او در تنهايي درك مي كند
كه با هستي يگانه است.

Dao radījis vienu.
No viena divējādība cēlusies.
Divējādība radījusi trejādību.
Bet trejādība radījusi visas būtnes.
Būtnēm aizmugurē palikusi tumsa,
Pretī atspīd gaismas vizēšana,
Bet visu būtņu pirmssākumu veido abu saplūdums.
Cilvēkiem netīk vārdi vientuļais, pamestais, nelaimīgais,
Bet šādi sevi dēvē valdnieki un dižie.
Jo būtnes liekas zemas, ja tās izceļ,
Un liekas augstas, ja tās zemu liek.
Ko māca citi, mācu arī es:
“Varmākas nenomirst dabiskā nāvē.”
To vēlos darīt par mācības pamattēzi.

43

43

ظريف ترين چيز در جهان
بر سخت ترين غلبه مي كند.
اين ارزش بي عملي را مي نمايد.
آموزش بدون كلام
و انجام دادن بدون عمل،
شيوه ي فرزانه است.

Tas, kas ir vismierīgākais virs zemes,
Pārveic to, kas ir visstiprākais.
Un pat tanī, kam nav poru, neesošais ienāk,
Tādēļ veiksmi var dot arī mierīgums.
Bez vārdiem mācību, bez rīkošanās veiksmi
Var tikai nedaudzi virs zemes gūt.

44

44

شهرت يا صداقت؛ كدام يك مهم تر است؟
ثروت يا شادي؛ كدام يك ارزشمند تر است؟
موفقيت يا شكست؛ كدام يك مخرب تر است؟
اگر براي خوشنودي به ديگران وابسته باشيد،
هرگز خوشنودِ حقيقي نخواهيد بود.
اگر شادي شما به پول و ثروت وابسته باشد،
هرگز با خود شاد نخواهيد بود.
از آن چه داريد راضي باشيد
و زندگي را همان گونه كه هست جشن بگيريد.
وقتي درك كنيد هيچ كاستي و نقصي وجود ندارد،
كل دنيا متعلق به شما خواهد بود.

Mans vārds vai miesa,
Kas man tuvāks?
Mans mūžs vai manta,
Kas man dārgāks?
Iegūt vai zaudēt, —
Kas gan ir grūtāk?
Jo ir taču zināms:
Kurš savu sirdi vērtis alkatīgu,
Tas katrā ziņā daudzko izniekos.
Tam, kurš daudzko krājis,
Nāksies daudzko zaudēt.
Kas spēj būt pieticīgs, tas nepiedzīvos kaunu,
Kas mēru zin, tas nepieredzēs briesmas,
Un viņš var cerēt sasniegt ilgstamību.

45

45

كمال واقعي به نظر نقص مي آيد،
ولي در عين حال در خود كامل است.
پُري واقعي خلأ به نظر مي آيد.
ولي در عين حال پر است.
صافي واقعي كج به نظر مي آيد.
خرد ناب حماقت به نظر مي آيد.
هنر راستين بي هنري به نظر مي آيد.
فرزانه اجازه مي دهد آن چه بايد رخ دهد.
او به رخدادها آن طور كه مي آيند شكل مي دهد.
او از راه قدم بيرون مي نهد
و اجازه مي دهد تائو خود سخن بگويد.

Liela pabeigtība šķiet kā pirmatnība,
Taču nebeidzama ir tās darbošanās.
Liela pārpilnība šķiet kā nepilnība,
Taču neizsmeļama tās izpaušanās.
Liela patiesība liekas aplamība.
Dziļa asprātība liekas nejēdzība.
Liela daiļrunība šķiet kā neprasmīga runāšana.
Kustība veic salu.
Tveici pārvar miers.
Bet skaidrība un miers var pārvaldīt pasauli.

46

46

وقتي كشوري در هماهنگي با تائو است،
كارخانه هاي آن ماشين هاي باروري و كشاورزي مي سازند.
وقتي كشوري راه خلاف تائو مي پويد،
ابزار و ادوات جنگي در حومه ي شهرها انبار مي شوند.
توهمي بالاتر از ترس وجود ندارد
و اشتباهي بزرگتر از آماده شدن براي دفاع ازخود
بد شانسي اي بد تر از دشمن داشتن نيست.
هر كه بتواند در ميان ترس هاي خود به مشاهده آن چه رخ مي دهد بپردازد،
هميشه در امان خواهد بود.

Tad, kad zemes virsū Dao ievēro,
Zirgi mēslojumu ved uz lauka.
Tad, kad Dao netiek ievērots,
Pāri laukiem auļo kara zirgi.
Briesmīgākais grēks – savai iekārei dot pilnu vaļu.
Briesmīgākais ļaunums – nebeidzama alkatība.
Postošākā ļaužu sērga – mantkārība.
Kas ar pietiekamo spējīgs mierā būt,
Tas būs ilgstoši apmierināts.

47

47

بدون باز كردن درب خانه تان
مي توانيد دلتان را به روي جهان باز كنيد.
بدون نگاه كردن از پنجره خانه تان
مي توانيد جوهره تائو را بشناسيد.
هرچه بيشتر بدانيد،
كمتر درك مي كنيد.
فرزانه بدون ترك كردن جايي به مقصد مي رسد،
بدون نگاه كردن نور را مي بيند.
و بدون انجام دادن كاري آن چه لازم است بدست مي آورد.

Nav jāiziet pa durvīm,
Lai zinātu pasauli.
Nav jāraugās pa logu,
Lai Dao nojaustu.
Jo tālāk aizklīst kāds,
Jo mazāk zina.
Un arī apskaidrotais:
Viņš, ceļā nedodamies, sasniedz mērķi;
Viņš nevērodams daudzko noskaidro;
Viņš nepūlas, bet tomēr daudzko veic.

48

48

در جستجوي دانش
هر روز چيزي به شما اضافه مي شود.
در تجربه ي تائو،
هر روز چيزي از شما كم مي شود
و كمتر و كمتر احتياج پيدا مي كنيد تا كارها را با زور به انجام برسانيد.
و در نهايت به بي عملي مي رسيد،
هنگامي كه هيچ نمي كنيد،
چيزي ناتمام باقي نمي ماند.
با اجازه دادن به رخدادها، همان گونه كه رخ مي دهند
و دخالت نكردن در جريان روي دادنشان،
فرزانگي پديدار مي شود.

Kas mācās, tas ik dienas vairāk zina,
Kas seko Dao, tas ik dienas mazāk dara.
Tas allaž ierobežo savu rosīšanos,
Līdz spējīgs sasniegt nerīkošanos.
Bet nerīkojoties nekas nav atstāts nepaveikts.
Jo varu iegūt spējīgs tikai tas,
Kas vienmēr paliek brīvs no darbošanās.
Pārlieku rosīgais nav spējīgs varu gūt.

49

49

فرزانه ذهني از خود ندارد،
او با ذهن مردم كار مي كند.
او با كساني كه خوبند، خوب است
و همچنين با كساني كه خوب نيستند نيز خوب است.
اين خوبي واقعي است.
او به كساني كه قابل اعتمادند، اعتماد مي كند
و به كساني كه قابل اعتماد نيستند نيز اعتماد مي كند.
اين اعتماد راستين است.
ذهن فرزانه چون فضا پهناور و گسترده است.
ديگران او را درك نمي كنند.
آن ها به او مي نگرند و انتظار مي كشند.
او با ديگران چون فرزندانش برخورد مي كند.

Apskaidrotais nedzīvo ar savu sirdi,
Tautas sirds tam kļuvusi par viņa paša sirdi.
Viņš pret tiem, kas labi, vienmēr labs.
Un pret tiem, kas ļauni, arī vienmēr labs.
Šādi stiprinoties labestībā
Tiem, kas uzticīgi, apskaidrotais vienmēr uzticīgs,
Taču arī neuzticīgajiem viņš ir uzticīgs.
Šādi, stiprinoties uzticībā,
Apskaidrotais dzīvo gluži nemanāmi,
Taču tautai atdarīta viņa sirds.
Ļaudis nāk pie viņa dziļā godbijībā.
Viņš tos uzlūko kā savus bērnus.

50

50

فرزانه تسليم آن چيزي است كه لحظه ي حال براي او به ارمغان مي آورد.
او مي داند كه بالاخره خواهد مرد
و به هيچ چيز وابستگي ندارد.
توهمي در ذهنش وجود ندارد
و مقاومتي در بدنش نيست.
او درباره ي عملش فكر نمي كند؛
اعمال او از مركز وجودش جاري مي شوند.
به گذشته اش نچسبيده،
پس هر لحظه براي مرگ آماده است؛
همانطور كه ديگران پس از يك روز كاري سخت
براي خواب آماده اند.

Būtnes nerimtīgi dzimst un nāvē dodas.
Treji dzīvē nāk no katriem desmit ļaudīm.
Treji dzīvie nāvei pretī iet,
Bet vēl ir’a treji, kas mirst darbošanās dēļ.
Kādēļ tas tā?
Jo viņi pārāk tiekušies pēc dzīves labumiem.
Man nācies dzirdēt,
Ka tas, kurš iemācījies saprātīgi dzīvot,
Var ceļot, neizvairoties no tīģeriem un degunradžiem,
Var neapbruņots iziet cauri karapulkiem.
Jo degunradzim nav viņā, kur ragu iegrūst,
Un tīģerim tur nav nekā ko plosīt,
Un ierocim tur nav nekā ko cirst.
Kādēļ tas tā?
Jo viņā nav nekā, kam būtu jāmirst.